بيب!

حامد حبيبي
leon_rh@yahoo.com

چند روزيست زياد حرف مي زنم و فكر مي كنم خيلي بامزه ام . زنم مي گويد چته تو؟ مي گويم هيچي ! و ناخنم را مي جووم . مي گويد چه با غيظ! پدرم از دور اشاره مي كند نخور ناخنتو .نزديك اش مي شوم .بالاخره تا طبقه ي ما توانست بالا بيايد و قلبش نايستد . مي گويد چته تو ؟ به ناخن هايم نگاه مي كنم . مي گويم هيچي! از پشت عينك چشم اش را گرد مي كند ، تزت چي شد ؟ مي گويم حله ! زنم چپ چپ نگاهم مي كند . مي گويم چاييتون ...سرد نشه ؟ سرش را بر مي گرداند . با انگشت عينكش را مي دهد بالا . خال كنار دماغش درشت تر شده . زنم از آشپزخانه چشم غره مي رود . مي روم . ظرف ميوه را از دستش مي گيرم . آرام مي گويد ماشين رو برا فردا ازش بگير . مي گويم ولش! اخم مي كند. ظرف ميوه به دست مي گويم پول آژانس با من .رويش را برمي گرداند سمت سينك .خم مي شوم .مي گيرم جلوي پدرم . سيب سرخي كه يك طرفش لكه اي قهوه اي دارد زير انگورهاي لهيده دفن شده ، طرف سرخش رو به بالاست . سرش را نصفه نيمه به بالا تكان مي دهد كه يعني نمي خورم .نگاهش به نوك شست پايش است . يك دسته مويم مي ريزد تو صورتم .صاف مي ايستم .ظرف را روي ميز مي گذارم و موها را مي دهم بالا و از پشت دسته مي كنم . مي گويد مرد مگه اينقد با موهاش بازي مي كنه ؟ مي گويم سرد شده ، يكي ديگه بيارم ؟ دستي به پوست سرش مي كشد . مي گويد مداركت رو كي پست مي كني ؟ مي گويم همين روزا ! زنم پيش دستي و چاقو را مي كوبد رو ميز شيشه اي . مي گويد اين مملكت حساب كتاب نداره اينقد دس دس نكن . مي گويم خب ! با دست اشاره مي كند نخور ناخنتو . نگاهش مي كنم شيشه ي عينكش موج برداشته . مي بينمش كه دراز به دراز خوابيده تو اتاق . زير شلواري به پا ، طاقباز خوابيده و متكا را گوله كرده زير سرش . فولكس قرمز كوچولويم را آرام مي كشم رو قالي رنگ و رو رفته و زبر ته اتاق . صداي خرو پف اش نمي آيد . يك پايش را از مچ روي آن يكي انداخته ، عينكش به چشمش است . خال كنار دماغش را از جايي كه نشسته ام نمي بينم . حركتي نمي كند .شست پايش بي حركت رو به بالا مانده .بلند مي شوم ، شلوارم را مي كشم بالا . فولكسم دستم است . آرام نزديكش مي شوم . خم مي شوم و چشمم را كنار شكمش مي گيرم . نفسم را حبس مي كنم ، پلك نمي زنم . شكمش آرام ، خيلي آرام بالا و پايين مي رود .زنده است .شلوارم را بالا مي كشم ، روی نوک پا مي دوم تا ته اتاق ، می نشينم . فولكسم را مي كشم روي قالي و زير لب مي گويم بيب ! بيب!
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31060< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي